يادداشت سردبير٬ شماره ١٠٧
سياوش دانشور
بازى
باخت – باخت

بازى باخت – باخت رژيم اسلامى وارد مرحله تعيين کننده اى شده است. در اين مرحله سرنوشت بسيارى رقم خواهد خورد. مهمترين ويژگى اين وضعيت غير قابل بازگشت بودن آنست. و اين محصول جهالت خامنه اى و احمدى نژاد نيست. اين بقول برخى ها٬ که هنوز در دوره مصدق و کودتاى ٢٨ مرداد فريز شدند٬ محصول توطئه هاى بيت "رهبر" نيست که خود خامنه اى را در مقابل "عمل انجام شده" قرار داده باشد. خير٬ اين وضعيت محصول ديناميزم جنگ جناح هاى حکومتى برسر بقا و ترسيم چهارچوب آتى جمهورى اسلامى است. برسر اينست نظامشان را از سرنگونى توسط مردم نجات دهند. در اين مسير نه "اصلاح طلب" ديروز شکنجه گر ميتواند اداى ولتر و گاندى در بياورد و نه "اصولگرا" ميتواند زير سايه نظام مشغول بچاپ بچاپ باشد. منطق ايندوره معين اينست که هر سوى جدال براى بقا نيازمند جراحى بزرگ است. هم دو جناح حکومتى و هم مردم به اين نقطه رسيده اند.

صحنه در بالا و پائين در موجزترين بيان به اين ترتيب است؛

١- همانطور که روشن بود خامنه اى تسليم نشد. تسليم خامنه اى به معنى بى اعتبارى تمام عيار او و سقوط دولت احمدى نژاد محسوب ميشد. معضل اينست که عدم تسليم او نيز کمابيش همين نتيجه را داشت. چون عدم تسليم يک وجه ايجابى داشت و آن اينبود که کمپ مقابل دورانش تمام شده و به انحا مختلف از صحنه جمهورى اسلامى حذف ميشود. با اينکه چند صد نفر از خودى ترين خودى ها را زندان کردند و زير شکنجه و فشار قرار دادند٬ اما صداهاى تند مقاومت در ميان حکومتى ها بالاست. خامنه اى امروز نه فقط نزد جامعه بلکه براى طيف وسيعى از خيل آخوندها و عناصر درجه يک رژيم از اعتبار ساقط شده است. تسليم و عدم تسليم خامنه اى يک نتيجه داشت. سرنوشت دولت احمدى نژاد بسيار مبهم تر است. دولتى جعلى و تماما نامشروع که حتى خودشان ميگويند "آنرا برسميت نميشناسيم".

٢- وضعيت کمپ مقابل٬ موسوى و رفسنجانى و کروبى و شرکا فجيع تر است. اولا٬ خط مشى "تغيير از درون و اتکا به قانون و ظرفيتهاى قانون اساسى" براى هميشه شکست خورد و جنبش ملى اسلامى يکبار ديگر مضحکه شد. اين طنز تاريخ است که کسانى که طراح سپاه پاسداران و اطلاعات بودند و خود در سازماندهى جنايت دست بسيارى را از پشت بسته اند٬ امروز توسط همان اطلاعات و بازجوها و شگنجه گرانش شکنجه ميشوند و برايشان شو نخ نماى تلويزيونى راه مى اندازند. موسوى در يک دو راهى تعيين کننده قرار گرفته است. يا بايد سازش کند و مثل پاسبان بازنشسته از قانون بگويد و تصوير يک آدم جبون را وسيعا از خود به جامعه بدهد٬ و يا بايد به سبک امامش "تو دهن خامنه اى و اين دولت بزند و خودش دولت تعيين کند". موسوى و شرکا دقيقا با روش خامنه اى ميتوانند بر خامنه اى فائق آيند. هرچه راجع به قانون و رعايت آن ميگويند در اين موقعيت معين کشک است. پذيرش قانون يعنى تسليم و پذيرش خامنه اى و نپذيرفتن آن يعنى درافتادن با خامنه اى. راه سومى متصور نيست.

٣- به يک بيان دقيقتر٬ جمهورى اسلامى بعنوان يک کليت بيش از هر زمان در انظار مردم ايران و جهان بى اعتبار تر شد و بعنوان يک کليت بيش از هر زمان در معرض سرنگونى قرار گرفته است. بن بست دو جناح و جنگى که هر دو سو بازنده آنست اين حقيقت را به محکمى تاکيد ميکند.

۴- کمپ آزاديخواهى و مردمى که آرزوى شيرين شان خاتمه دادن به اين وضعيت است٬ کمر راست کرد٬ اعتماد بنفس قوى گرفت٬ قدرت خود را باور کرد٬ توقعش بالا رفت٬ گامهاى بلندى بجلو برداشت٬ معادلات سياسى را نه فقط در ايران بلکه در منطقه و جهان بهم ريخت٬ و چه کسى نميداند که عليرغم توحشى که عليه شان بکار رفت دشمن اش را گامهائى برگشت ناپذير به عقب رانده است. جمهورى اسلامى امروز هيچ شباهتى به جمهورى اسلامى سه هفته پيش ندارد.

۵- اين خيزشى براى "اعتراض به تقلب در انتخابات" نبود٬ اما اين هدف جريان موسوى بود که اعتراض مردم را در اين چهارچوب قالب بزند. تا آنجا که به "انتخابات" برميگردد٬ اتفاقا اين عکس العمل به اين تجربه عميق بود که در جمهورى اسلامى "انتخابات" دريچه رسيدن به هيچ گشايش سياسى نيست. حتى مجراى رسيدن به کمى نفس کشيدن هم نيست. برخورد قاطع و وسيع مردم٬ در چهارچوبى که مقدور بود٬ نشان داد که مردم نه فقط از "انتخابات" بلکه از نظام عبور کرده اند و دست بکار انداختنش شدند. مردم بلائى بسر جمهورى اسلامى آوردند که سران و آيات ناعظام و خيل آخوندهايش ميگويند اين دولت "حرام و غاصب" است و ولى فقيه اش "آبروى همه را برده است!" اگر حکومت اسلامى راجع به خودش اينطور فکر ميکند و ميگويد٬ مثل روز روشن است مردم کجاى کار هستند. مردم بيش از هر زمان اين حقيقت را عميقا درک کردند که حتى براى حق راى واقعى داشتن و شرکت در انتخاباتهاى آزاد و واقعى ناچارند جمهورى اسلامى را از سر راه بردارند.

سازش يا تشديد سرکوب
"اصل نظام در خطر فورى قرار دارد"! اين به هزار نوع از زبان همه شان جاريست. هر دو جناح با پرچم "نجات نظام" يا بايد همديگر را بدرند و يا بايد سازش کنند. سازش در بالا٬ به اندازه سياست بزن و بکوب کشنده است. چه خامنه اى سازش کند و احمدى نژاد را قربانى کند و چه موسوى و کروبى خود را به کوچه قانون بزنند و عارفانه شعر بگويند٬ هجوم مردم به جمهورى اسلامى وسيعتر خواهد شد. وانگهى هر سازشى يک عده قربانى دارد. در اولين حلقه سازش طيفى از ابواب جمعى طرفين قربانى ميشوند. مستقل از اينکه قربانيان از کدام جناح اند٬ جمهورى اسلامى پديده ضعيف ترى ميشود و اشتهاى مردم را براى خلاصى از آن بيشتر تحريک ميکند. همينطور سياست تداوم حکومت نظامى و ترور و اعدام و ميليتاريزه کردن تمام عيار جامعه نيز معضل جدى دارد. اينها براى ماندن بايد وسيع بزنند که در مقدوراتشان نيست. حکومت نظامى دوام زيادى ندارد. شايد دوره کوتاهى وقفه ايجاد کند اما بسرعت جامعه با اشکال صريح تر راديکال واکنش نشان ميدهد.

فعلا موضع اين دولت را "برسميت نميشناسم" ماکزيمم رشادت موسوى و کروبى است. البته در کنارش تاکيد بر قانون و اينکه "جسد قانون را هم بايد احترام گذاشت"٬ دريچه اى است که مسير عقب نشينى را هموار ميکند. موسوى تاکيد ميکند که دعواى آنها خانوادگى است و براى حفظ نظام و رعايت قانون آنست. اين عبارات به زبان آدميزاد همان مخالفت با "اقتدارگرائى و انحصار طلبى" قديمى است. اگر سهم جناح مقابل تامين شود اينها اعتراضى ندارند و دسته جمعى عليه مردم بخط ميشوند. معلوم نيست چطور ميشود دولتى که مجرى قانون است را برسميت نشناخت و همزمان قانون را رعايت کرد؟ اين نعل وارونه زدن همان تناقض هميشگى اينهاست. اينها زمانى که عليه هم تند ميشوند و شکافهايشان بازتر ميشود٬ مردم وارد ميشوند. و وقتى مردم در چهارچوب آنها نمى ايستند آنها دسته جمعى به سوراخ هايشان بازميگردند. موسوى امروز مجسمه توهم است اگر فکر ميکند ميتواند مردم را به تداوم اعتراض و در چهارچوب قانون واردار کند و احمدى نژاد و چاقو کشانش آنها را حفاظت کنند! معضل واقعى موسوى اينست که فکر ميکند تداوم دولت احمدى نژاد و بى اعتبارى مطلق آن مردم را به انقلاب ميکشاند و "همه خانواده" حکومتى در آن متضرر ميشوند. او امروز بايد شعار بدهد و همزمان از نظام پاسدارى کند. وضعيت خامنه اى هم شباهت زيادى دارد به مثل "بالاى سياهى رنگى نيست"! او ديگر از اعتبار در درون نظامش هم ساقط شده است و چه بسا نگران تداوم رهبريش است. خامنه اى ديگر نميتواند به موضع يکماه پيش هم برگردد. او در عين حال نميتواند استخوان لاى زخم نگهدارد و هر کارى هم از دستش ساخته نيست. اين بازى باخت – باخت جمهورى اسلامى است که امروز در اوج بى اعتبارى و نامشروع بودن قرار گرفته است. آيا اين معادله٬ مستقل از هر تمهيداتى در بالا٬ مردم را تسليم ميکند؟ پاسخ بروشنى منفى است.

طوفان در راه است!
اعتراضات وسيع ترى در راهند که نه موسوى و شرکت و نه خامنه اى و دولت اوباشش نميتوانند آن را کنترل کنند. نتيجه مذاکرات و فحش دادن ايندوره بالائيها هرچه باشد٬ با تفاوتهائى٬ جامعه را به سمت تقابل گسترده تر با جمهورى اسلامى ميکشاند. با قربانى شدن رهبر و احمدى نژاد مردم در موسوى متوقف نميشوند. همانطور که با قربانى شدن موسوى و شرکا٬ ولايت خامنه اى را نميپذيرند. جمهورى اسلامى در ابعاد وسيع ترى مورد هجوم مردم قرار خواهد گرفت. *